وای بر روزی که دلم بشکند سنگ دلم پنجرهرا بشکند وای به روزی که ما جداشویم اواره این شهرو دیار شویم
وای به روزی که عذابم شوی سوخته دلم سینه ای از غم شوی وای بر روزی که نفس بشکند این دل سوخته تورا
بشکند وای به روزی که تو زندون غماین دل من پر شود از سوزو غم وای به روزی که معمای غم تازه شود بردل
این تازه دم وای به روزی که هوای دلم قطع شود از ناله اهو غم وای به روزی که تو هم خسته شی از دل سوخته
من پر کشی وای به روزی که از این خستگی اتش دل بارد از این بستگی وای به روزی که نفسم چه بود وقتی که
رفت تازه بفهمم که بود